معلم دنیای سکوت
زندگي باغچه بان
جّد جبار باغچه بان،رضا از اهالي تبريز بود.پدرش عسگر نام داشت و در شهرايروان با شغل معماري و قنادي زندگي مي کرد.در سال 1264 شمسي در شهر ايروان متولد شد.پدرش به جاي اين که او را به مدرسه بفرستد که جديداً احداث شده بود،به مکتبخانه اي که در حجره ي تنگ و تاريکي که از ني بوريا ساخته شده بود،فرستاد.
در پانزده سالگي،با مختصر سوادي، مجبور به ترک تحصيل شد و به پيروي از حرفه ي پدر،يعني از طريق معماري و قنادي،روزگار گذراند.در دوران جواني به دختران درس مي داد و از خبرنگاران روزنامه هاي قفقاز و از فکاهي نويسان و شاعران روزنامه فکاهي «ملانصرالدين»بود در سال 1291 شمسي مدير جمله ي فکاهي «لک لک»در شهر ايروان شد که پس از شروع جنگ بين المللي اول آن را تعطيل کرد.پس از مهاجرت به شهر مرند،با سمت آموزگاري در مدرسه ي احمديه مشغول به کار شد.
به خاطر موفقيت درروش تدريس او، به تمام آموزگاران توصيه شد که از روش تدريس او استفاده کنند.و همچنين گزارش هاي مفصلي در تمجيد از کار او،به فرهنگ مرکزي آذربايجان در تبريز [نوشته شد]و بر اثر آن، تقدير نامه هايي از مرکز به نام او صادر شد و…با اجازه ي فرهنگ مرکز،براي شاگردان لباس متحدالشکل تهيه کرد و…سيل تقدير نامه بود که انفرادي يا گروهي روي ميز رئيس فرهنگ تبريز سرازير مي شد…و به مدير مدرسه دستور دادند که هر چه زودتر وسايل انتقال او را به تبريز فراهم کند.در سال 1299 به عنوان آموزگار دبستان دولتي «دانش»در تبريز شروع به تدريس کرد و در همان شهر،کودکستاني را پايه گذاري نمود که نام «باغچه ي اطفال»را بر آن نهاد و نام مربيان آنها را «باغچه بان»گذاشت؛ وي نيز از آن پس به جبار باغچه بان شهرت يافت.
در آن زمان هيچ گونه وسايل تربيتي براي کودکان از قبيل کارهاي دستي، بازي،نمايشنامه،سرود، شعر و قصه و غيره در ايران وجود نداشت…با استفاده از قصه هاي عاميانه که از بچگي به ياد داشت،براي بچه ها نمايشنامه و شعر سرود و چيستان ساخت.براي کار نمايش،ماسک انواع حيوانات و حشرات تهيه کرد….
او در همان «باغچه اطفال»خواندن و نوشتن را به کر و لالها آموزش مي داد.سه کودک در کلاس او ثبت نام کرده بودند.پس از شش ماه،يک امتحان در باغچه ي اطفال براي آن سه کودک کر و لال برپا شد.
تمام فرهنگيان و دانشمندان تبريز و خارجي ها و اعضاي سفارتخانه ها در آن جشن شرکت داشتند.جمعيت آن قدر زياد بود که درخت هاي همجوار آن نيز، آدم بار آورده بود.خلاصه امتحان شروع شد و بچه ها براي مردم درس خواندند و روي تخته سياه ديکته نوشتند….پس از امتحان،نطق ها آغاز شد و تقديرها و تمجيدها بود که از زمين مي جوشيد و از آسمان مي باريد.
در سال 1306 به شهر شيراز مهاجرت کرد و در آنجا کودکستاني تأسيس نمود.روش نام نويسي ابتکاري و به شکلي بود که تا آن زمان سابقه نداشت. به اين معني که هنگام نام نويسي،پرسشنامه اي حاوي سؤال هايي درباره اخلاق و روحيات و عادات و خلق و خوي و شغل و سلامتي کساني که در محيط زندگي کودک بودند به اولياي آن ها داده مي شد تا تکميل کنند و بياورند که مبناي شناسايي طفل و نحوه ي رفتار با او در کودکستان شود.کودکستان نيازمند قصه ها و سرودها و نمايشنامه ها و بازي ها و خلاصه فرهنگ مخصوص به خودش بود.
طرز فکر مربيان مانع از جمع آوري و تدوين اين فرهنگ کودکانه مي شد. نتيجه ي زحمات جبار باغچه بان تأليف کتابي شد به نام «زندگي کودکان» بخش هايي عبارت بود از شعرها و سرودهاي کودکانه و چيستان ها.همچنين شش نمايشنامه نوشت به نام هاي «پيروترب»،«گرگ و چوپان»، «خانم خزوک»،«مجادله هاي دوپري»،«شير باغبان»،«شنگول و منگول».سه نمايشنامه ي نخست در شيراز به چاپ رسيد.
هر شش نمايشنامه،بارها در کودکستان شيراز بازي شد.براي ترويج نمايشنامه و تشويق مردم به تماشاي آن زحمت کشيده و خسارت ها ديده بود.بالاترين، طرفدار پروپا قرص تعليم و تربيت نوين و حتي مؤمن و فدايي آن بود. نودوپنج درصد از خدمات فرهنگي او به خاطر ايمان و اعتقادي بود که به نفس تعليم و تربيت داشت و فقط پنج درصد براي تأمين معاش بود.
بازي هاي بسياري براي تربيت فکر و پرورش ذهن کودکان از طريق حس باصره و سامحه درست کرد و…
امتحان هوش و حافظه و ارزيابي پيشرفت اطفال را منظماً در دفاتري ثبت مي کرد.در سال 1312 از شيراز به تهران آمد و اولين دبستان کرولالها را در اين شهر پايه گذاشت.
در سال 1313 دستگاهي اختراع کرد به نام «تلفون گنگ».کرولالها با گرفتن ميله ي آن به دندان مي توانستند از طريق استخوان فک،ارتعاشات صوتي را دريابند.
او تا ده سال اين دبستان را به تنهايي اداره مي کرد.درآخر سال دهم،عده ي شاگردان بالغ برسي نفري مي شد.از ساعت 7 صبح تا 7 شب بدون استراحت مشغول تدريس و تعليم شاگردان خود بود.
کم کم به فکر افتاد که جمعيتي براي حمايت کودکان کرولال تأسيس کند.نظر او اين بود که جمعيت،مرجع، ملجأ کودکان کرولال فقير شود و آنها را تحت حکايت قرار دهد.ولي هرگز طرزکار و فکر هيأت مديره ي جمعيت براي او رضايت بخش نبود.
تا پايان عمر به سال 1345،در شهر تهران به امر آموزش اين دسته از دانش آموزان و معرفي روش آموزش خود پرداخت.روش او در امر آموزش خواندن و نوشتن به دانش آموزان کلاس اول دبستان بود که به روش «ترکيبي» معروف شد.(باغچه بان،محمدرضا يوسفي،تهران:سازمان پژوهشي و برنامه ريزي آموزشي، دفترانتشارات کمک آموزشي،1380).
روحش شاد
صفحات: 1· 2