جنون آمیزترین جنایت معاویه
ابن ابی الحدید می نویسد: «چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی(ع) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگ تر و قوی تر از حسن بن علی(ع) نمی دید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
در این توطئه، بیش ترین نقش را مروان بن حکم که فرماندار مدینه بود ایفا کرد. وقتی معاویه تصمیم بر این جنایت هولناک گرفت، آخرین مرتبه، طی نامه ای سری از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیت حسن بن علی(ع) سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد.
مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبی(ع) تماس برقرار کند. معاویه در نامه اش نوشته بود که جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی می تواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد.
بنا به گفته شعبی: چون جعده امام مجتبی(ع) را مسموم کرد، معاویه صدهزار درهم را به او داد، لیکن از ازدواج با پسرش یزید سرباز زد و در پیامی برایش نوشت: «چون علاقه به حیات و زندگی فرزندم یزید دارم، نمی گذارم با تو ازدواج کند.»
امام صادق(ع) فرمود: جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبی(ع) روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این که شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام(ع) فریاد برآورد:
«عدوة الله! قتلتنی قتلک الله و الله لا تصیبن منی خلفا و لقد غرک و سخر منک و الله یخزیک و یخزیه; دشمن خدا! تو مرا کشتی، خداوند تو را نابود کند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودی (خوشحالی) برای تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستای اهدافشان به کار گرفتند. سوگند به خدا (معاویه) بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد.»
امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبی(ع) بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیش تر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود.»
تطهیر جنایتکار
بعضی از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته اند دامن معاویه را از این جنایت هولناک تطهیر کنند و بگویند، این هم از اخبار ساختگی است. ابن خلدون می نویسد:
«و ما ینقل من ان معاویة دس الیه السم من زوجة جعدة بنت الاشعث فهو من احادیث الشیعة و حاشا لمعاویة من ذلک…; نسبت مسمومیت حسن بن علی(ع) به معاویة ابی سفیان که به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شیعه است و دامن معاویه از چنین نسبت هایی به دور است.»
ولامنس نیز می نویسد: «و کان الغرض من هذا الاتهام و صم الامویین … و لم یجرا علی هذا القول بهذا الاتهام الشنیع جمهرة سوی المؤلفین من الشیعة.»
هدف از نسبت مسمومیت حسن بن علی [علیه السلام] به معاویه بد نام کردن رژیم بنی امیه بوده و این اتهام را غیر از مؤلفان شیعه کسی مطرح نکرده است!!
اعتراف مورخان
توطئه معاویه جهت مسموم نمودن امام مجتبی(ع) به قدری روشن و آشکار است که فرصت هر گونه انکار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از این روست که آنان بدون اختلاف - جز در موارد اندک - آن را نگاشته اند، از جمله آنهاست: ابن حجر عسقلانی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، ابوالفرج اصفهانی،شیخ مفید، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، ابن عبدالبر، محمد بن علی ابن شهرآشوب، ابن صباغ مالکی، سبط ابن جوزی، سیوطی، حاکم نیشابوری،احمد بن اعثم کوفی، و جمال الدین ابی الحجاج یوسف المزی.
به جهت اختصار به مطالب محمد بن جریر طبری بسنده می کنیم او می نویسد:
علت وفات و رحلت امام مجتبی(ع) این بود که معاویه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم کرد ولیکن اثر فوری و اساسی نگذاشت تا این که زهری را جهت مسموم نمودن آن حضرت برای جعده دختر محمد بن اشعث بن قیس کندی فرستاد و به همراه آن زهر، بیست هزار دینار فرستاد و ده قطعه باغ از باغهای کوفه را به نام او کرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموریت، او را به ازدواج پسرش یزیدبن معاویه درآورد. پس او در فرصتی خاص آن زهر را به خورد حسن بن علی داد و مسمومش کرد».
مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شریف قرشی می نویسد:
جعده دختر اشعث بن قیس از خانواده های فرومایه، بسیار پست و فرصت طلب بود. او نسبت به امام مجتبی(ع) عقده است، شاید بدان جهت که نتوانسته بود از آن حضرت فرزندی داشته باشد; از این رو وقتی زهر از سوی مروان رسید و وعده ها را شنید و پولها را مشاهده کرد، ارتکاب آن جرم بزرگ را پذیرفت و در روزی گرم و سوزان که امام مجتبی(ع) روزه دار بود، به هنگام افطار زهر را در کاسه شیر ریخت و به آن حضرت خورانید. زهر بلافاصله روده هایش را پاره کرد و امام از شدت درد به خود می پیچید و می فرمود: انالله و انا الیه راجعون. آخرین روزهای حیات آن حضرت، جنادة بن امیه برای عیادت خدمتش آمد. او می گوید: حال امام منقلب بود و از شدت درد می نالید،تشتی را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر چند گاه، لخته های خون از راه دهان خارج می شد، این جا بود که به وحشت افتادم و سخت ناراحتم شدم.
وصایای امام مجتبی(ع)
شیخ طوسی(ره) از ابن عباس نقل می کند: در واپسین ساعتهای عمر امام مجتبی(ع) برادرش امام حسین(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالی که افراد دیگری از یاران امام مجتبی(ع) در کنار بسترش بودند. امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد:
در آخرین روز از عمر دنیایی ام و اولین روز از جهان آخرت به سر می برم و از جهت این که بین من و شما و دیگر برادرانم جدایی می افتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت می کنم، چون امری دوست داشتنی، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(علیهم السلام) را در پیش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبیای گذشته از پدرش امیرالمؤمنین(ع) به ارث داشت تسلیم امام حسین(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنویس:
«هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انه یعبده حق عبادته لا شریک له فی الملک و لا ولی له من الذل و انه خلق کل شئ فقدره تقدیرا و انه اولی من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوی و من تاب الیه اهتدی، فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم و تقبل من محسنهم و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله(ص) فانی احق به و ببیته فان ابو اعلیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله - عزوجل - منک و الرحم الماسة من رسول الله(ص) ان لا تهریق فی امری محجمة من دم حتی نلقی رسول الله(ص) فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا;
این وصیتی است که حسن بن علی به برادرش حسین نموده است. وصیت او این است: به یگانگی خدای یکتا شهادت می دهد و همان طوری که او سزاوار بندگی است عبادتش می کند، در فرمانروایی اش شریک و همتایی وجود ندارد و هرگز ولایتی که نشانگر ذلت او باشد بر او نیست. او آفریدگار همه موجودات است و هر چیزی را به اندازه و حساب شده آفریده. او برای بندگی و ستایش سزاوارترین معبود است. هر کس فرمانبرداری او کند راه رشد و ترقی را پیش گرفته و هر کس معصیت و نافرمانی او کند گمراه شده است و هر کس به سوی او بازگردد - توبه کند - از گمراهی رسته است.
ای حسین، تو را سفارش می کنم که در میان بازماندگان و فرزندان و اهل بیتم که خطاکاران آنان را با بزرگواری خود ببخشی و نیکوکاران آن ها را بپذیری و بعد از من جانشین و پدر مهربانی برای آنان باشی.
مرا در کنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زیرا من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از این کار تو را مانع شدند سوگند می دهم تو را به خدا و مقامی که در نزد او داری و به پیوند و خویشاوندی نزدیکت با رسول خدا(ص) که مبادا به خاطر من حتی به اندازه خون حجامتی، خون ریخته شود تا آن که پیغمبر خدا(ص) را ملاقات کنم و در نزد او نسبت به رفتاری که با ما کردند شکایت نمایم.»
و در روایتی دیگر وصیت آن حضرت چنین نقل شده:
برادرم، آن گاه که از دنیا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط کن و کفن نما و جنازه ام را به سوی حرم جدم ببر و در آن جا دفن کن، چنانچه از دفن جنازه من در کنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت امیرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هیچ کس در گیر مشو و به سرعت جنازه مرا به بقیع برگردان و در کنار آرامگاه مادرم دفن نما.»
شهادت مظلومانه امام مجتبی علیه السلام
مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی(ع) بر اثر زهری که از سوی معاویة بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنج شنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگی به شهادت رسید. همان طوری که شیخ مفید(ره) متوفای قرن پنجم، سال 413 هجری، و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی(ره) در قرن ششم سال 548 هجری در دو کتاب خود و علامه بزرگوار حلی در قرن هشتم سال 726 هجری بر آن تصریح کرده اند.
مرحوم شیخ طبرسی - روایتی را از طبرانی نقل می کند و می گوید: «ایشان در کتاب «معجمه » نوشته است: امام مجتبی(ع) در ماه ربیع الاول سال 49 هجری به وسیله زهر به شهادت رسیده است.»
و در این جا قول سومی وجود دارد و آن این که: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجری رحلت نموده است.»
مرحوم علامه مجلسی این قول را به شیخ ابراهیم کفعمی صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است.
ابن قتیبه دینوری می گوید: چیزی از رحلت امام مجتبی(ع) نگذشت که معاویه اقدام به گرفتن بیعت از مردم شام برای پسرش یزید کرد و این را طی بخشنامه ای به همه جهان اسلام اعلام نمود.
مراسم کفن و دفن
آن گاه که امام حسن(ع) دار فانی را وداع گفت، عباس بن علی(ع)، عبدالرحمن بن جعفر و محمد بن عبدالله بن عباس به کمک امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آن گاه به مصلا (جایگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) که در نزدیکی مسجد النبی بود منتقل نمودند، که آن مصلا را «بلاطه » می نامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار رسول خدا(ص) بردند.
ممانعت از دفن در حرم پیامبر
فرماندار مدینه، مروان بن حکم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما می خواهید حسن بن علی را در کنار پیامبر دفن کنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه می شود کسی را که من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل کنید.
مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن علی در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمی شود، من شمشیر به دست می گیرم و حمله می کنم و ممانعت خواهم نمود.
عده ای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و می خواستند فتنه ای به پا کنند که امام حسین(ع) با بردباری جنازه برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی هاشم را آرام نمود و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و از خون ریزی و فتنه به همان وضعی که امام مجتبی(ع) وصیت نموده بود جلوگیری کرد.
امام حسین(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، می فهمیدی که تو کوچک تر از آنی که بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیری.
ابن شهر آشوب می افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبی(ع) به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پست به پشتیبانی امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازی کردند، به طوری که هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
عایشه به هنگام دفن امام مجتبی(ع)ابن عباس(ره) خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین; چه بیچارگی و بدبختی! امروز سوار بر استر شدی و یک روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل). تو می خواهی نور خدا را خاموش کنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران می خواستند انجام دادی و ماموریت خویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد…»
و بعضی سخن ابن عباس را چنین نقل کرده اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفیلت!» آن روز سوار بر شتر گشتی و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی [برای مبارزه با نور خدا و اهل بیت] بر فیل نیز سوار خواهی گشت.
و در قسمت هایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل می کند:
«یا موالی… انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازة قد شکت بالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]…; ای سروران من…! شما کسانی هستید که بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی که فرقتان شکافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید که دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازی کردند، به طوری که کفنتان سوراخ سوراخ گردید…»
در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت علی بن ابی طالب(ع) شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه امام مجتبی(ع) را بیان می کند و در ادامه آن، ماجرای شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه را بیان می دارد.
انعکاس شهادت امام مجتبی(ع)
شهادت مظلومانه سبط اکبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره کریه معاویه کنار زد; پرده نفاقی که ذوالفقار امیرمؤمنان(ع) در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید. شهادت امام مجتبی(ع) کاری کرد که عمرو بن نعجة گفت: «رحلت حسن بن علی[ع] اولین خاک ذلت و خواری بود که بر سر عرب پاشید و سیاه بختش گردانید.»
الف) واکنش مردم
امام باقر(ع) نسبت به انعکاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مکث الناس یبکون علی الحسن بن علی و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبی(ع) مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل کردند.»
ب) حضور همگانی
جهم بن ابی جهم می گوید: چون امام حسن مجتبی(ع) رحلت نمود، بنی هاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه که در آن ها، انصار زندگی می کردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، کوچک و بزرگ همگی در تشییع جنازه شرکت نمودند، به طوری که بر اثر کثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می افتاد به زمین نمی رسید.
پ) مردم مکه و مدینه
ابن ابی نجیح می گوید: «در مکه معظمه و مدینه منوره یک هفته عزای عمومی بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک می ریختند.»
ت) مردم بصره
ابوالحسن مدائنی می نویسد: عبدالله بن سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبی(ع) برای زیاد بن ابیه وارد بصره شد، که به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبکره برادر زیاد مریض بود، چون صدای گریه مردم را شنید از همسرش میسه بنت شحام پرسید: چه خبر شده؟ با بی پروایی گفت: «حسن بن علی درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبکره با خشم و ناراحتی گفت: «ساکت باش! وای بر تو! خدای سبحان او را از شر بسیاری آسوده کرد، و لیکن مردم با فقدان او خیر بسیاری را از دست دادند، خداوند حسن بن علی را رحمت کند.»
ث) همسر معاویه
ابن قتیبه نیز می نویسد: «خبر رحلت امام مجتبی(ع) چون به معاویه رسید، او و بعضی از همراهانش سجده شکر به جا آوردند و تکبیر گفتند، و لیکن فاخته همسر معاویه سخت ناراحت گردید و معاویه را بر شادمانی اش نکوهش نمود و فریادش به «انا لله و انا الیه راجعون » بلند شد».
ج) معاویه و یارانش
در آن زمان عبدالله بن عباس در شام به سر می برد، چون خبر خوشحالی معاویه را در رحلت امام مجتبی(ع) شنید بر او داخل شد و چون بر زمین نشست، معاویه گفت:
حسن بن علی مرد و هلاک گردید! عبدالله گفت: بلی، آن گاه چند مرتبه تکرار کرد: «انا لله و انا الیه راجعون » سپس گفت: معاویه! شنیدم اظهار خوشحالی و شادمانی کرده ای! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بن علی هرگز قبر تو پر نمی گردد و کوتاهی عمر با برکت او بر عمر تو نمی افزاید. او رحلت نمود و حال آنکه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارک شده ایم، قبلا به چنین مصیبتی در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بودیم، و لیکن خداوند سبحان با تعیین جانشین نیکو، آن را جبران نمود. در این هنگام عبدالله فریادی برآورد و گریه زیادی کرد به طوری که هر کس در آن جا بود تحت تاثیر قرار گرفت و اشکش جاری گشت، حتی معاویه خبیث هم گریان شد.
راوی گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسی را چنان متاثر و گریان ندیدم.»
چ) بنی هاشم در مدینه منوره
حاکم در مستدرک می نویسد:
«چون امام حسن مجتبی(ع) در گذشت، زنان بنی هاشم یک ماه در سوگ آن حضرت عزاداری و نوحه سرایی نمودند.»
عبیده بنت نائل از عایشه بنت سعد نقل می کند: «زنان بنی هاشم به مدت یک سال برای حسن بن علی عزاداری کردند.»
صفحات: 1· 2